احساس حضور در محضر پروردگار
ما این حقایق را بر اساس ایمان به وحی، تعبّداً میپذیریم، امّا امامان(ع) بر اساس علم و معرفتی كه در حدّ اعلا دارند آنها را بالعیان مییابند و همین علم و معرفتشان نسبت به پیامد اعمال، آنها را از ارتكابِ گناه بلكه از تصمیم بر گناه بازمیدارد و گذشته از آگاهی از عواقبِ اعمال، اصلاً موضوع حضور در محضر خدا بازدارندهی دیگری است كه امامان(ع) دارند و این غیر از مسألهی علم به پایان كار است. خود حضور در محضر پروردگار برای آن بزرگواران، رادعی* است بالاتر از علم به پیامد عمل.
من گاهی در این مورد، از باب مثال عرض میكنم: آیا میشود در همین مجلس ما، كسی برخیزد و لباس از تن بركَنَد و لخت و برهنهی كامل عیار بشود و چند تا كلّه معلّق هم بزند و مطمئن هم باشد كه هیچ پیامد بدی نخواهد داشت و كسی مانع او نخواهد شد؟! آیا ممكن است این كار الآن از یكی از ما سر بزند؟! بدیهی است كه ممكن نیست، مگر اینكه دیوانه شود. حالا چرا ممكن نیست؟ آیا قادر نیست؟ چرا؛ قادر است. آیا از پیامد بدش میترسد؟ خیر؛ زیرا فرض كنیم كه هیچ پیامد بدی از فحش و شلاّق و زندان ندارد. پس چرا ممكن نیست این كار از او صادر شود؟ چون حالت حضور در محضر بینندگان محترم را دارد. تنها مانعش حال حضور است. آری؛ این حال حضور در محضر حضرت ابصر النّاظرین و اسمع السّامعین و ربّ العالمین است كه یعلم خائنة الاعین و ما تخفی الصّدور؛ از كمترین حركت مردمك چشم و پنهانترین خطور قلبی آگاه است.
این حال حضور، در قلوبِ پاك و صافِ تمام انبیا و امامان(ع) با اختلاف در مراتب، موجود است و همین حال حضور، رادع اصلی آنها از ارتكاب كوچكترین عملِ ناپسند در محضر خداست و سبب اصلی بیپروایی ما در ارتكاب گناه هم، همین نداشتن حال حضور است و داشتن حال غفلت و غیاب از خدا، علاوه بر ناآگاهی یا بیاعتنایی نسبت به پیامدهای اعمال زشتمان! ـ أعاذَنَااللهُ مِنْ شُرُورِ أنْفُسِنا ـ ما بزرگی محضرِ مردم را درك میكنیم و پیامدِ خوردن شربت مسموم را هم میفهمیم امّا عظمت محضر خدا را درك نمیكنیم و از پیامدهای اعمال زشت خود ترس و وحشتی نداریم و لذا در ارتكاب گناه بیپروا هستیم! امّا امامان(ع)، هم درکِ عظمتِ محضر میكنند و هم از عواقب شوم گناهان آگاهند و لذا میگوییم آن بزرگواران دارای صفت عصمت از گناه میباشند.
تا اینجا توضیح معنای عصمت بود؛ امّا حالا چرا لازم است كه پیامبران و امامان(ع) معصوم باشند؟
وظیفهی امام، هدایت جامعه به سوی سعادت
برای اینكه كار آنها بسیار مهمّ است. كار پیامبر و امام، هدایت بشر و سوق دادن عالم انسان به عالَم قرب ربوبی و تأمین حیات جاودانه برای آدمیان است و لذا متصدّی این كار باید كسی باشد كه از هرگونه خطا و اشتباه فكری و عملی مصون باشد.
شما اگر احتمال بدهید هواپیمایی نقص فنّی دارد و یا احتمالاً خلبانش از كار خلبانی آگاه نمیباشد، سوار آن نمیشوید. باید صددرصد مطمئن باشید كه این هواپیما از نظر فنّی كامل است و خلبان نیز در كار خودش ماهر است. در صورتی كه فرضاً هر دو هم ناقص باشند، نتیجهاش سقوط است و مُردن سرنشینانی كه مثلاً میخواستند پنجاه سال عمر كنند امّا در سی سالگی مُردند. این مطلب مهمّی نیست، چرا كه همه باید بمیرند. امّا آن كسی كه میخواهد بشر را به عالَم قُربِ ربوبی حركت دهد و حیات ابدی برای او تأمین نماید، اگر كوچكترین خطا و انحرافی از او صادر شود طبیعی است كه حیات ابدی بشر به خطر میافتد و مبدّل به هلاك ابدی میگردد. ما اگر حقیقت حیات اخروی و معنای قرب ربوبی را بفهمیم، آن وقت میفهمیم كه پیامبر و امام كارشان فوق العاده مهمّ است و لذا عالَمِ انسان باید در مقام پیروی از آنها مطمئن باشد كه هم علمشان برای هدایت بشر، صددرصد كامل است و هم در مسیر عمل از هر نوع اشتباه و انحراف، مصونیت دارند.
پس این هم دلیل بر اینكه پیغمبر و امام باید دارای صفت عصمت باشند. امّا حالا راه احراز آن كدام است؟! یعنی ما از كجا بفهمیم كه شخص معصوم كیست و چه كسی صلاحیت داشتن مقام نبوّت و امامت را دارد؟
عرض میكنیم: این دیگر به ما مربوط نیست و مربوط به خداست:
«...اللهُ أعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ...»؛[1]
تنها كسی كه آگاهی از حالات درونی انسانها دارد، خداست كه خالق آدمیان است و میداند چه كسی دارای صفت عصمت و شایستهی مقام امامت است. بشر عادی نمیتواند این صفت درونی را تشخیص بدهد.
ما در انتخاب افراد برای یك كارِ وكالت مجلس و وزارت و مدیریت، به اشتباه و انحراف میافتیم و ناصالحان را صالح میپنداریم! حتّی حضرت موسی(ع)، پیامبر بزرگوار خدا، از میان بنی اسرائیل تعدادی را انتخاب كرد كه به میقات ببرد تا بر حسب تقاضایی كه كرده بودند سخن خدا را بشنوند. از هفتصد هزار نفر، هفتادهزار نفر خوبانشان انتخاب شدند و از هفتادهزار، هفت هزار نفر و از هفت هزار، هفتصد نفر و از هفتصدنفر، هفتاد نفر را انتخاب كرد كه عصاره و چكیدهی صالحان و عارفانشان بودند! از قضا به میقات كه رفتند جاهلانه تقاضای رؤیت خدا با چشم سر كردند و محكوم به عذاب صاعقه گردیدند:
«... فَقالُوا أَرِنَا اللهَ جَهْرَةً فَأخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ...»؛[2]
وقتی منتخَبین حضرت موسی(ع) ـ که پیامبر معصوم است ـ تنها برای حضور در میقات، ناصالح از آب در میآیند،[3] آیا بشر عادی میتواند امام را انتخاب كرده و زمام هدایت عالم انسان را به دست او بسپارد؟!
لذا میگوییم: انتخاب انسان معصوم منحصراً مربوط به خداست، او اعلام میكند كه پیامبر چه كسی و امام چه كسی باید باشد. این هم موضوعِ احراز عصمت.
چکیدهی مطالب
پس سه مطلب برای ما روشن شد:
۱. معنا و حقیقت عصمت
معنا و حقیقت عصمت كه هم علم به پیامد اعمال در حدّ مشاهده و عیان است و هم حضور در محضر خداوند؛ این دو عامل مانع از ارتكاب گناه، بلكه رادع از تصمیم بر گناه میباشند.
۲. لزوم عصمت
مسألهی لزوم عصمت كه چرا لازم است پیامبر و امام، معصوم باشند؟ عرض شد: برای اینكه كارِ مخصوص پیامبر و امام، هدایت بشر به عالَم حیات ابدی است و تا بشر اطمینانِ صددرصد به راهدانی و مصونیت آنها از اشتباه و انحراف پیدا نكند نمیتواند تا حدّ بذل مال و جان، تسلیم آنها بشود و زمام تمام امور دین و دنیا و آخرتش را به دست آنها بسپارد.
۳. احراز صفت عصمت
موضوع بعد احراز صفت عصمت و شناسایی شخص معصوم است كه از چه راهی میتوان او را شناخت؟ عرض شد: این مطلب، موكول به معرّفی و تعیین خداوند است و به غیر از این طریق، راهی به سوی آن نمیتوانیم به دست آوریم و لذا ما معتقدیم كه اشخاص امامان(ع) از جانب خدا معین و منصوب شدهاند و به وسیلهی پیامبر اکرم(ص) به امّت اسلامی معرّفی گردیدهاند.
حال، شما طرز تفكّر شیعه را دربارهی امام با طرز تفكّر سنّی مقایسه بفرمایید و ببینید چقدر از هم فاصله دارند.
آنها میگویند: پس از پیامبر اكرم(ص) لازم است كسی زمام حكومت بر امّت را به دست بگیرد تا تأمین امنیت عمومی كرده و مرزهای كشور را از هجوم دشمن نگه دارد و امور اقتصادی را منظّم نموده و حكومت اسلامی را گسترش دهد؛ حالا این حاكم و پیشوا هر كه میخواهد باشد! عالم به حقایق دین باشد یا نباشد! مصون از خطا و گناه باشد یا نباشد! یعنی همان طرز تفكّری كه مكتبهای مادی دربارهی پیشوا و زمامدار هر كشوری دارند، همان طرز تفكّر را اهل تسنّن دربارهی امام امّت اسلامی دارند.
جملهای را در این باب از كتاب الغدیر، تألیف مرحوم علاّمهی امینی(رحمةالله) نقل میكنیم و میدانیم كه یكی از امتیازات بزرگ ایشان این است كه در این كتاب، تمام مدارك را از كتب اهل تسنّن نقل میكنند.
در آنجا میفرمایند:
«قالَ الْجُمْهُورُ مِنْ أصْحابِ الْحَدِیثِ: لایَنْخَلِعُ الْاِمامُ بِفِسْقِهِ وَ ظُلْمِهِ لِغَصْبِ الْاَمْوالِ وَ ضَرْبِ الْاَبْشارِ وَ تَضْییعِ الْحُقُوقِ وَ تَعْطِیلِ الْحُدُودِ وَ لا یجِبُ الْخُرُوجُ عَلَیهِ بَلْ قالَ النَّبِیُّ(ص): اِسْمَعُوا وَ أطِیعُوا وَ لَوْ لِعَبْدٍ أجْدَعَ وَ لَوْ لِعَبْدٍ حَبَشِىٍّ وَ صَلُّوا وَرآءَ كُلِّ بَرٍّ وَ فاجِرٍ»؛[4]
«جمع كثیری از محدّثان گفتهاند: اگر امام و زمامدار به راه فسق و ستم افتاد، اموال مردم را غصب كرد و بر سر و صورت آنها زد و حقوق را ضایع و حدود دین را تعطیل كرد، از امامت منخلع نمیشود و بر مردم واجب نیست علیه او قیام كنند، بلكه پیامبر(ص) گفته است: سخن او را بشنوید و اطاعت كنید اگر چه بردهای حبشی و ناقص باشد. پشت سر هر بَرّ* و فاجری نماز بخوانید»!
و از کتاب احکامالسّلطانیّهی قاضی أبویَعْلی حنبلی نقل شده است که:
«مَنْ غَلَبَ عَلَیْهِمْ بِالسَّیْفِ حَتّی صارَ خَلِیفَةَ وَ سُمِّیَ أمِیرَالْمُؤْمِنِینَ فَلایَحِلُّ لِاَحَدٍ یُؤْمِنُ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ أنْ یَبِیتَ وَ لایَراهُ إماماً بَرّاَ کانَ أوْ فاجِراً فَهُوَ أمِیرُالْمُؤْمِنِینَ»؛
«هر كس به زور شمشیر بر مردم مسلّط شد و خلیفه گردید و أمیرالمؤمنین نامیده شد، بر احدی از مؤمنانِ به خدا و روز جزا جایز نیست كه شبی را صبح كند در حالی كه او را به امامت نشناسد، هرچند آدم فاجری باشد؛ زیرا او أمیرالمؤمنین است»!
ما میگوییم: كسی كه به عنوان حاكم الهی و خلیفة النّبی بر جامعهی دینی حكومت میكند باید معصوم باشد ولی آنها میگویند: نه تنها عصمت شرط نیست بلكه فسق و فجور هم مانع نیست، همین كه شمشیر به دست گرفت و صاحبالامر شد اطاعتش واجب است و مخالفتش حرام! ببین تفاوت حرف از كجاست تا به كجا!
خودآزمایی
1- رادع اصلی تمام انبیا و امامان(ع) از ارتكاب كوچكترین عملِ ناپسند در محضر خدای متعال چیست؟
2- چرا لازم است كه پیامبران و امامان(ع) معصوم باشند؟
3- از كجا بفهمیم كه شخص معصوم كیست؟
پینوشتها
* رادع: بازدارنده [از گناه].
[1]. سورهی انعام، آیهی ۱۲۴.
[2]. سورهی نساء، آیهی ۱۵۳.
[3]. البته اینجا اشتباه از ناحیهی حضرت موسی(ع) نبوده، بلكه نایاب بودن افراد صالح در میان بشر عادی برای كارهای مهمّ، منظور است.
[4]. الغدیر، جلد ۷، صفحهی ۱۳۷.
* بَرّ: نیکوکار.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی